مبارک است....، تا کور شود هر آنکه نتواند دید...بعد از ماه دوم جنگ غزه تصمیم گرفته بودم دیگه شعرهای حماسی علیه اسرائیل نگم، شعرهائی که برای دفاع مقدس گفته بودیم عملی شده بودند ولی تموم شعرامون برای فلسطین مثل شعار بی عمل بود، نه اجازه حضور و جنگ مستقیم با اسرائیل داشتیم نه نظام وارد فاز نظامیگری با رژیم صهیونیستی می شد ولی حالا که می بینم شعرام عملی شدند و اقتدار ایران و شهیدان به جهان ثابت شد با تموم وجود به ایران و نظام و رهبری می بالم و... چشمۀ خشک طبعم دوباره ذوق شعر حماسی (حماس+ی) گفتن پیدا کرده.
بیاد میارم بعضی از شعرام که با شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران مرور می کردیم از غزل «نسل تبر» که روز بعد از انتفاضۀ اول در سال 1365 سرودم تا ترکیب بند «صبح صادق» و شعرهای کوچک و بزرگ دیگر... تا غزل «آذرخش» و مثنوی «بسیج جهانی اسلام» با این چند بیت پایانی :
ز کابوس جنگ جهانی نترس
ز تزویر و زور و تبانی نترس
چو برپاست جنگ جهانی کنون
چرا ارض اسلام غلطد به خون
تو اسلام را رهبری یا علی
بده اذن جنگاوری یا علی
که کبریت در دست فهمیده است
و دنیا ز باروت پوشیده است
و قصیده «غزه یک زاغه پر سجیل است» و چندین شعر دیگر... تا رباعی:
ما چلچله های حامل سجیلیم
در هم شکننده سپاه فیلیم
گر امر کند رهبر ما، در یک دم
نابود کنندگان اسرائیلیم
و آخرین دوبیتی که در سوگ غزه مظلوم و مقتدر، در شش ماه گذشته ورد زبان و روحم بود:
تو را جان بلاکش بود ایکاش
به زیر تیر و ترکش بودم ایکاش
فلسطین غریب و بی دفاعم
کنارت زیر آتش بودم ای کاش
به امید شهادت در نبرد با اسرائیل و تمام شدن جنگ خانمانسوز غزه با درایت مقام معظم رهبری. انشاءالله
والسلام – صادقی – هدهد - یکشنبه 26 فروردین 1403
No comments:
Post a Comment